گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟!
آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی
روی تو را کاشکی می دیدم.
شانه بالا زدنت را بی قید، و تکان دادن دستت که مهم نیست
و تکان دادن سر را که عجب!!
عاقبت مُرد؟!
افسوس. . .
کاشکی می دیدم
من به خود می گویم:
چه کسی باور کرد . . .
جنگل جان مرا ، آتش عشق تو خاکستر کرد.
<حمید مصدق>

پ.ن: ته ته ناراحتی من از (ف) میتونه این متن فوق باشه! و اصلا درک نکردم ، چرا افراد برای مخاطب خاصِشون ، کلماتی نظیر ؛ لعنتی! بکار می برند. (مثلا میگند==> لعنتی چرا باز امشب یادت افتادم ؟! -- لعنتی چرا دلم برات تنگ شده؟! -- لعنتی ....)
واقعا کسی باور می کنه ؟! من هیچ وقت نگفتم و نمی گم!
پ.ن:چه کسی باور کرد؟!